پاورپوینت معماری ديکانستراکشن دارای 92 اسلاید کامل از ویژگی های این سبک معماری می باشد. معماري معاصر را از آغاز معماري مدرن مي دانيم گرچه تاريخ تحولات معماري مدرن به مدتها قبل از رواج آن بر مي گردد ولي در اكثر منابع معماري بناي « قصر بلورين » بعنوان مبدا معماري مدرن عنوان گرديده است و ريشه هاي معماري مدرن كه در درس مباني نظري معماري مورد تجزيه و تحليل قرار گرفت حتي به دوره رنسانس باز مي گردد. به هر حال جنبش هاي معماري مدرن كه در سراسر جهان آغاز گرديد در فصل اول درس و در ادامه در سه مرحله معماري مدرن اوليه ، مدرن متعالي و ليت مدرن مورد بررسي قرار مي گيرد.
فهرست مطالب پاورپوینت معماری ديکانستراکشن
- مقدمه
- گذری بر معماری دیکانستراکشن ( Deconstruction )
- فلسفه دیکانستراکشن در زبان شناسی
- دیکانستراکشن چیست
- نمونه از آثار معماران جهان
- پیتر آیزنمن ( Peter Eisenman )
- برنارد چومی ( Bernard Tschumi )
- فرانک او . گهری Frank .O.Gehry )
- زاها حدید Zaha Hadid )
- کوپ هیمل بلاو Coop Himmel Blau

پاورپوینت معماری ديکانستراکشن
پاورپوینت معماری ديکانستراکشن
ديكانستراكشن تمامي قدرت خود را از راه به مبارزه طلبيدن ارزشهاي قوي همانند :هماهنگي، وحدت و ثبات بدست مي آورد و در عوض ديدگاه متفاوتي از ساختار راه پيش رو مي نهد …اين معماري نظريه بيان جديدي نيست بلكه بيشتر افشاگر ناشناخته هاي نهفته در دل است. شوكي است كه از ضعف موجود درست بهره برداري مي كنند تا آن را برآشوبند نه آنكه به دورش اندازند.
پاورپوینت معماری ديکانستراکشن
معماری دیکانستراکشن، که به عنوان یکی از رادیکالترین و بحثبرانگیزترین جریانات معماری معاصر در اواخر قرن بیستم ظهور کرد، یک سبک یا جنبش با اصول فرمال ثابت نیست، بلکه یک رویکرد تحلیلی و انتقادی به فرآیند طراحی است. این رویکرد، ریشههای عمیق خود را نه در تاریخ معماری، بلکه در حوزه فلسفه پساساختارگرایی (Post-structuralism) و به طور خاص، در نظریات فیلسوف فرانسوی-الجزایری، ژاک دریدا (Jacques Derrida)، دارد. برای درک معماری دیکانستراکشن، ابتدا باید مفهوم فلسفی آن را درک کرد.
مفهوم فلسفی دیکانستراکشن (واسازی):
دریدا استدلال میکرد که تمام تفکر غرب بر اساس “تقابلهای دوتایی سلسله مراتبی” (Hierarchical Binary Oppositions) بنا شده است. در این تقابلها، همیشه یک طرف بر دیگری برتری و ارجحیت دارد: مانند حضور بر غیاب، مرد بر زن، طبیعت بر فرهنگ، ساختار بر تزئین، و در معماری، فرم بر عملکرد. دیکانستراکشن یک روش برای “واسازی” یا “ساختارشکنی” این سلسله مراتبهاست. هدف آن، نه نابودی یا معکوس کردن این تقابلها، بلکه به چالش کشیدن برتری یکی بر دیگری و نشان دادن این است که این مفاهیم چگونه به یکدیگر وابسته و در هم تنیده هستند. دیکانستراکشن به دنبال آشکار ساختن “آنچه سرکوب شده” یا “به حاشیه رانده شده” در یک متن یا ساختار است.
ترجمه دیکانستراکشن به معماری:
در اواخر دهه ۱۹۸۰، معمارانی چون پیتر آیزنمن، فرانک گری، زاها حدید، رم کولهاس، دنیل لیبسکیند، برنارد چومی و کوپ هیملبلاو، این رویکرد فلسفی را به عنوان ابزاری برای به چالش کشیدن اصول بنیادین معماری به کار گرفتند. معماری، به طور سنتی، با مفاهیمی چون ثبات، هماهنگی، وحدت، مرکزیت و خلوص فرم تعریف میشد. معماران دیکانستراکتیویست این مفاهیم را به عنوان ساختارهای سرکوبگر میدیدند که پیچیدگیها و تضادهای واقعی یک پروژه را پنهان میکنند. مبانی نظری معماری دیکانستراکشن را میتوان در چند اصل کلیدی خلاصه کرد:
۱. به چالش کشیدن مرکزیت و سلسله مراتب (Challenging Center and Hierarchy):
معماری سنتی معمولاً حول یک مرکز (مانند حیاط مرکزی، ورودی اصلی یا یک فضای غالب) سازماندهی میشود. دیکانستراکشن این ایده مرکزیت را برهم میزند. در این معماری، هیچ عنصری لزوماً بر دیگری ارجحیت ندارد. فضاها به صورت لایهلایه، متقاطع و پراکنده طراحی میشوند و یک حس “بیمرکزی” (Decentering) را القا میکنند. این رویکرد به دنبال ایجاد یک تجربه فضایی پویا و غیرقابل پیشبینی است که در آن، کاربر مسیر خود را کشف میکند.
۲. آشکارسازی تضادهای درونی (Revealing Internal Contradictions):
هر پروژه معماری دارای تضادهای ذاتی است: تضاد بین برنامه عملکردی و سایت، بین ساختار و پوسته، بین تاریخ و مدرنیته، بین نظم و بینظمی. در حالی که معماری سنتی سعی در حل و فصل و پنهان کردن این تضادها در یک کل هماهنگ دارد، معماری دیکانستراکشن این تضادها را آشکار و بیان میکند. برای مثال، یک ساختمان ممکن است به طور همزمان حس ثبات و بیثباتی، یا حس تمامیت و تکهتکه بودن را القا کند. موزه یهود برلین اثر دنیل لیبسکیند نمونه بارز این اصل است؛ فرم شکسته و زیگزاگی ساختمان، فضاهای خالی (Voids) و مسیرهای بنبست آن، به جای پنهان کردن تاریخ تراژیک و گسسته یهودیان آلمان، آن را به یک تجربه فضایی دردناک و قدرتمند تبدیل میکند.
۳. بیثباتی و حرکت در فرم (Instability and Movement in Form):
این معماری به طور عمدی از اصول اقلیدسی (خطوط صاف، زوایای قائمه) و فرمهای افلاطونی (مکعب، کره) که نماد ثبات و کمال هستند، دوری میکند. به جای آن، از هندسههای پیچیده، خطوط مورب، زوایای تند و باز، و فرمهای کج و معوج استفاده میشود. هدف، ایجاد یک حس دائمی از حرکت، پویایی و بیثباتی کنترلشده است. ساختمان دیگر یک شیء ایستا و ساکن نیست، بلکه یک رویداد پویا و در حال شدن به نظر میرسد. آثار زاها حدید، با خطوط سیال و فرمهای دینامیک خود، تجسم این اصل هستند.
۴. پوسته به مثابه متن (The Envelope as Text):
پوسته و نمای ساختمان در معماری دیکانستراکشن، صرفاً یک مرز بین داخل و خارج نیست. این پوسته به یک “متن” پیچیده تبدیل میشود که میتواند لایههای مختلفی از اطلاعات، تاریخ یا مفاهim را بر روی خود حمل کند. استفاده از کلاژ، لایهبندی (Layering) و تقاطع سطوح باعث میشود که پوسته ساختمان عمق و پیچیدگی پیدا کند. برنارد چومی در پروژه پارک د لاویلت پاریس، با قرار دادن شبکهای از نقاط (ساختمانهای قرمز رنگ به نام Follies) بر روی لایههایی از خطوط و سطوح، یک متن شهری پیچیده خلق میکند که در آن، هیچ عملکرد یا معنای از پیش تعیینشدهای وجود ندارد.
تمایز دیکانستراکشن از ساختگرایی روسی و پستمدرنیسم
هرچند معماری دیکانستراکشن از نظر بصری به ساختگرایی روسی (Russian Constructivism) اوایل قرن بیستم شباهتهایی دارد، اما مبنای نظری آنها متفاوت است. ساختگرایی یک پروژه اجتماعی آرمانگرایانه و انقلابی بود، در حالی که دیکانستراکشن یک پروژه انتقادی و فلسفی است. همچنین، نباید آن را با پستمدرنیسم اشتباه گرفت. پستمدرنیسم با ارجاع به تاریخ و تزئینات، به دنبال بازگشت به معنا بود، در حالی که دیکانستراکشن با به چالش کشیدن ساختارهای معنایی، خود مفهوم یک معنای ثابت و واحد را زیر سوال میبرد.
در نتیجه، معماری دیکانستراکشن یک تلاش جسورانه برای رها کردن معماری از قید و بندهای سنتهای دیرینه و باز کردن افقهای جدید برای بیان فضایی است. این معماری، هرچند گاهی دشوار و ناآشنا به نظر میرسد، اما با وادار کردن ما به بازاندیشی در مورد مفاهیمی چون نظم، زیبایی و ثبات، نقشی حیاتی در تکامل گفتمان معماری معاصر ایفا کرده است.

نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.